- متوجه شدن
- روی آور شدن
معنی متوجه شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- متوجه شدن
- روی آوردن، آگاه شدن دریافتن توجه کردن روی آوردن: از کاشان متوجه بلده المومنین قم شد
- متوجه شدن
- bemerken
- متوجه شدن
- zauważyć
- متوجه شدن
- замечать
- متوجه شدن
- помічати
- متوجه شدن
- opmerken
- متوجه شدن
- remarquer
- متوجه شدن
- ध्यान देना
- متوجه شدن
- লক্ষ্য করা
- متوجه شدن
- memperhatikan
- متوجه شدن
- fark etmek
- متوجه شدن
- להבחין
- متوجه شدن
- kugundua
- متوجه شدن
- نوٹس لینا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باز ایستادن، ایستادن
اپخشدن بیدار شدن هشیار گشتن آگاه شدن هوشیار شدن: و می گفتند که الیسع بدین سخنان میخواهد که شما را بفریبد ایشان متنبه نشدند
سمرادیدن، هراسیدن گمان بردن خیال کردن، ترسیدن خوف داشتن: سلطان طاهر از آن حال متوهم شد
زاییده شدن بوجود آمدن: از جانور آنچه از عفونات متولد شود چون انواع کرم و مگس بی حس نباشند
ور شکستن، از کار ماندن، ایستادن درنگ کردن درنگ کردن، در محلی ایستادن، تعطیل شدن کار یا کارخانه
وطن گزیدن مقام کردن در جایی: تا ایشان مرفه الحال و فارغ البال درین طرف مقیم و متوطن شدند
ویچیرستن
بورطه افتادن فرو رفتن: ... از آن گاو طبعان حماقت پیمای که تا بگردن در او حال تبدل احوال متورط شدند، بکار دشوار افتادن
بی خرد شدن بی خرد شدن سبک عقل گردیدن: معتوه شد از جستن معشوق سنایی خود در دو جهان سوخته بی عتهی کو ک (سنائی)
رو با رو شدن رو برو شدن روبرو شدن مقابل گردیدن