متوجه شدن روی آوردن، آگاه شدن دریافتن توجه کردن روی آوردن: از کاشان متوجه بلده المومنین قم شد ادامه... روی آوردن، آگاه شدن دریافتن توجه کردن روی آوردن: از کاشان متوجه بلده المومنین قم شد فرهنگ لغت هوشیار
متوجه شدن فهمیدن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن، رو کردن، روی آوردن، رو نهادن، پرداختن، عطف شدن، برگشتن ادامه... فهمیدن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن، رو کردن، روی آوردن، رو نهادن، پرداختن، عطف شدن، برگشتن فرهنگ واژه مترادف متضاد
متوجه شدنمُتِوَجّه شُدَن fark etmek ادامه... fark etmek تصویر متوجه شدن دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
متوجه شدنمُتِوَجّه شُدَن memperhatikan ادامه... memperhatikan تصویر متوجه شدن دیکشنری فارسی به اندونزیایی